همیشه غروبهای عاشورا خونهی مادربزرگ که بودیم، وقتی همه یکییکی وسایلشون رو جمع میکردند و سوار ماشین میشدند میرفتند، یه حس مزخرف غیرقابل وصفی داشتم.
مثل اینکه قراره بقیهی زندگیم غروب عاشورای خونهی مادربزرگ باشه...
+ کاش اینجا جای بهتری بود، کاش ما آدمهای دیگهای بودیم.
++ بغضی که قراره تا آخر عمر بمونه...
روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 62 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 22:44