وقتی گریبان عدم با دست خلقت می‌درید

1.این ترم یه کلاس مجازی معارف طور دارم که کلا هر هفته فراموش میکنم که همچین کلاسی هم دارم،امروز هم نیم ساعت از شروع کلاس گذشته بود که تازه یادم افتاد،سریع لپ تاپ رو روشن کردم و وارد کلاس شدم،چون کلاس خیلی پرمحتواست منم از شرایط استفاده میکنم و معمولا در حین کلاس تلگرام چک میکنم!!

چند وقتیه که نه سایت های خبری رو چک میکنم و نه عضو هیچ کانال خبری و سیاسی هستم،فقط بعضی وقت ها لابلای پیام های گروه ها چشمم به بعضی خبرها میخوره.کلا هم شاید روزی یک بار یا یک روز در میون تلگرام رو چک کنم.

الان که داشتم پیام های زیاد گروه ها رو رد می کردم(نمیدونم چرا اصرار دارم توشون باشم وقتی نمیخونم هیچکدوم رو،مرض که شاخ و دم نداره،والا!) چشمم به عکس و خبر فوت علی معلم افتاد،یه کم رفتم پایین یه بازیگر دیگه که نمیشناختمش،یه کم دیگه که رفتم پایین تر افشین یداللهی،وااای خدای من دیگه کاملا شوکه شده بودم،از حرفای استاد هم که پس زمینه بود هیچی نمی فهمیدم،گفتم شاید از این شایعه های چرته،اما یه سایت خبری رو چک کردم و دیدم نه همش واقعیت داره.

یکی از دوستام پیش دکتر یداللهی کلاس ترانه میرفت،همین 2 ماه پیش بود سر امتحان موجودی میگفت نتونسته برای امتحان درس بخونه و دلیلش رو که پرسیدیم فهمیدیم شب قبلش برای دکتر تولد گرفته بودند.میگفت با این که نرسیده برای امتحان درس بخونه اما به خوشحال کردن دکتر می ارزیده.

آخرین چهره ای که ازش به خاطر دارم توی فیلمی بود که اجرای ترانه ی دوستم بود.

ترانه هاش برام دلنشین و پر از استعاره های دلچسب بود.

کاش خبر واقعیت نداشت!روحش شاد.

2.چند روز پیش بود که داشتم به ک میگفتم بعد از تجربه ی سرماخوردگی وحشتناک سال پیش،امسال خدا رو شکر سرما نخوردم.اما انگار زمستون دلش نیومد بی نصیب بمونم و آخر کاری گیرم انداخت،امروز کلا خواب بودم و تب داشتم:((

زمستون جان تو رو خدا دست از سرم بردار،کلی کار نکرده دارم.

با تشکر

سه نقطه