از نظر روحی به این احتیاج دارم که منتظر امضای کسی نباشم، منتظر هیچ نوتیفی نباشم،نخوام با جملههای مالشی(شما بخوانید مودبانه و التماسی) کارهام رو پیش ببرم، کارهایی که انجامش وظیفهی طرف مقابله. از نظر جسمی به این احتیاج دارم که چشمام 24ی به اسکرینهای متعدد زل نزنه و ماتحتم از فشار نشستن طولانی خلاص بشه. گ... بزنن در تحصیلات تکمیلی توی این مملکتو بابا. گ... بزنن. +این وبلاگ به غرنوشتها تغییر ماهیت داده است., ...ادامه مطلب
خوشا فَصلی کِه دور از غمهَمَه کَه شُنَه وا شُنَهدَست وا دَست، سایَه وا سایَهشارَفتَه خُنَه وا خُنَه آقای مهدی ساکی چه کردی با این آهنگ با دلم. خَزُن زَرد ایسالُن نُوبَتی تَمُنِن بَهار از راه اَرسیدِن زندِگی چه جُنِن دوست دارم نوشتن توی وبلاگ رو جدی شروع کنم..., ...ادامه مطلب
هیچ موقع فکر نمیکردم مهمترین مسائل زندگیم توی یه شب به شدت بارونی، توی یه فستفودی 10متری، نبش میدون آرژانتین، درحال به دندون کشیدن مرغ سوخاری تعیین بشن. ترسناک نیست؟, ...ادامه مطلب
خب دو هفته تموم شد:) اونجوری که پیش بینی کرده بودم نگذشت، همون اوایل کار فهمیدم که رویکردم اشتباهه. فهمیدم که یک عمر خودم رو در نقش قربانی در نظر می گرفتم و الان هم دارم همون رویه رو تکرار می کنم. در , ...ادامه مطلب
تیپیکال خانواده ی ایرانی اینه که تا وقتی توی خونه ی ما داری زندگی می کنی اختیارت دست ماست، تا ازدواج کنی و بری خونه ی شوهر. که در اینجا باید اشاره کرد که مفهوم نهانش اینه که اون موقع هم اختیارت دست شو, ...ادامه مطلب
سه روز هست که اومدم توی اتاق جدید، اتاقی که برای یک ماه و نیم مهمونش هستم. روز اول که به مرتب کردن وسایل و بشور و بساب بعد از سفر گذشت، روز دوم رو هم از صبح تا شب بیرون بودم، اما امروز از خواب بیدار ش, ...ادامه مطلب
طبق معمول پشت چراغ سر جهان کودک ترافیک بود و اتوبوس میلی متری حرکت می کرد. این خط اتوبوس معمولا خلوته. متوسط سنی مسافراش هم 50 سال هست. یه خانم میانسال روبروم نشسته و داره چرت میزنه. من در اصل نباید از این مسیر میومدم، اما اونقدر توی بی آرتی حواسم پرت بود که ایستگاه مترو رو رد کردم و مجبور شدم ته خط پیاده بشم و سوار این اتوبوس بشم و حالا این ترافیک لعنتی به پستم بخوره. جدیدا حسابی حواس پرت شدم و روزی حداقل 1 وسیله گم می کنم، دیگه صدای بقیه هم دراومده و عاشق صدام میزنن. اتوبوس نیش ترمز میزنه. اون طرف خیابون یه زوج جوون رو میبینم که از ساختمون شرکتی میان بیرون. منتظر تاکسی ایستادند. دختره بلند بلند حرف میزنه و حسابی تکون میخوره و جنب و جوش داره، پسره هم با شدت کمتری بهش واکنش میده. اینقدر حالشون با هم خوبه و صحنه ی قشنگیه که دوست دارم ثبتش کنم، اما هوا تاریکه و دوربین گوشیم یاری نمی کنه. بیخیال میشم و همینجوری نگاهشون می کنم، lara fabian میخونه If I let you love me و پسره یه بوسه میزنه روی پیشونی دختره، اتوبوس گاز میده و حرکت می کنه، کم کم ازشون دور میشم و از تیررس نگاهم کنار میرن، دوباره اتوبوس یه نیش ترمز میزنه، یه مرد میانسال خم شده و داره از بین شمشادهای بلوار، آشغال جمع می کنه. بعد از توقف چند ثانیه ای، اتوبوس از اونم می گذره. خانم روبروییم هنوز سرش داره بالا پایین میشه و چرت می, ...ادامه مطلب
1. همش حس می کنم دارم اشتباه میرم یه جایی رو، وسواس بدی به جونم افتاده. در عین حال که همه چی خوب و معمولی به نظر میرسه اما... با دو تا میم مشورت کردم، خیالم رو کمی راحت کردند که چیزی این وسط غلط نیست. امیدوارم کار به مشورت با میم سوم نرسه:)) 2. حالم از این همه وابستگی مالی تو این سن و سال بهم میخوره. هر دفعه که یه پیشنهاد کاری رو رد می کنم عذاب وجدان می گیرم. اصلا نمیدونم چی درسته و چی غلط. این شک لعنتی، این مقصد نامعلوم... 3. کسی که وسط زمستون، دلش هوای بهار کنه، باید چیکار کنه؟, ...ادامه مطلب
چه خوبه که میدونی چه آهنگی برام بفرستی ^_^ بشنویم + مرض کار مفید کردن دیگه چیه که افتاده به جونم:-/ ++ استاد زبانِ جدیدم رو دوست ندارم:(( +++ لعنت به هم اتاقی که خیار دوست نداره، حالا من تا خونه باید دل درد بکشم:'( , ...ادامه مطلب
1. سرمو به شیشهی در مترو چسبوندم، هنذفری توی گوشم هست و صدای آهنگ بلنده. خانم کناریم بهم میزنه، سرمو که برمیگردونم، یه دست که از اون عقب دراز شده و یه کیسه شکلات جلوم میبینم، امروز پنجشنبه است، سریع دوزاریم میفته که برای چیه. میگم ممنون و دوباره سرمو به شیشهی خنک میچسبونم. به این فکر میکنم که تا یک سال پیش کنار قبر الف روی زمین میشستم و براش قرآن میخوندم. الان حتی دستم نمیره که اون شکلات رو هم بردارم... قطار توی تونل میره جلو و همه جا سیاهه... 2. وقتی میان جلو و میخوان تو برداشتن بارهای چند کیلویی کمکم کنند؛ همراه باشند، به این فکر میکنم که من بارهای چند صد کیلویی رو خودم به تنهایی به دوش کشیدم، بی اختیار بهشون لبخند میزنم و رد میشم، آره... Vibrate Life on the lineMy racing heartYour vacant mind, ...ادامه مطلب
حدود ساعت 10 خسته و کوفته از راه رسیدم.از صبح دانشگاه و کلاس زبان بودم، گرسنه بودم و اگه قهوه و کیک قبل کلاس زبان نبود، تا حالا از حال رفته بودم. اما همه ی خستگی ها و فکر و خیال ها رو ریختم بیرون و با شوق در رو باز کردم و بلند سلام کردم. همون موقع ورود، گل جدید س، توجهم رو جلب کرد و ذوقم رو نسبت بهش بلند اعلام کردم.در یخچال رو باز کردم و کوبیده ی مزخرف سلف رو آوردم بیرون و از بچه ها تشکر کردم. در همون بین تلگرام رو هم چک کردم. م ساعت 7:30 با استادش قرار داشت! همراه با ایموجی خنده بهش پیام دادم چی شد؟ سالمی؟ 1 دقیقه بعد در اتاق رو زد و وارد شد.حالش نسبت به بعد از ظهر هم داغون تر بود و روی تبخال لبش هم پماد مالیده بود. اومد نشست و شروع به درد و دل کرد، دیگه بریده بود. بقیه ی هم اتاقی هام هم جمع شدند دورمون. حالا 5 تا آدم بودیم با یه سری درد مشترک. توقعات بی حد و حصر و بیجای استادهای بی سواد و سطحی نگر، نگاه بالا به پایینشون، آینده ی مبهم و تیره و تارمون و.... م یک ساعتی موند و رفت، اون بین مامان هم زنگ زده بود که نفهمیده بودم. خودم دوباره زنگ زدم بهش. کوبیده رو گذاشتم روی گاز و رفتم صورتم رو شستم. سعی کردم غذا رو هول هولکی بخورم تا هم مزه اش رو نفهمم و هم زودتر چراغ رو خاموش کنم، چون بچه ها خوابیده بودند و میدونستم به نور حساسند. در همون حین به نون تکست میدم: فکر می کنم هیچ کس هیچ , ...ادامه مطلب
1. با این تصویر ذهنی، مکالمهی خیالی زیر را بخوانید. - ایمیل زدنات اذیتت نمیکنه؟ -- نه - اما دهن ما رو سرویس کرده حقیقتا:| 2. شب تاسوعا پسر عموم کنارم نشسته، بهم کیس معرفی میکنه، چرا اینقد تباهید خب؟:))))))))))))))))) 3. مامان بعد از 25 سال زندگی مشترک، برای اولین بار به صورت مجردی رفته سفر،اون هم به اصرار زیاد ما و تا لحظهی آخر نگران! فکر میکنم این نسل هیچ موقع تکرار نمیشه. 4. چرا وقتی میگم , ...ادامه مطلب
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید ,از نشانه های بارداری,از نشانه های ظهور امام زمان,از نشانه های آوایی در جدول ...ادامه مطلب
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید ,وای از آذر,واي از آذر ...ادامه مطلب
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب