guten nacht

ساخت وبلاگ

عینکم اذیت می‌کنه.نمی‌دونم به کی فحش بدم که شماره‌ی چشمم ثابت نمیشه تا برم عمل کنم و راحت بشم.یاد لبخند دکترم می‌افتم وقتی اعلام کرد که 6 ماه دیگه باید صبر کنم.حیف که آدم قابل احترام و دوست‌داشتنی بود وگرنه اون لحظه اونقدر عصبی بودم که قابلیت اینو داشتم توی دلم کلی بد و بیراه بهش بگم.

منتظرم این دانشجو دکترائه باهام تماس بگیره.یه جورایی بین زمین و آسمونم.‌آدم خوبیه،قبلا چند باری باهاش برخورد داشتم.خدا کنه این‌بار هم خوب باشه.

سردرد مسخره نمیذاره روی مقاله‌ای که جلوم بازه تمرکز کنم، حوصلشو ندارم.تلگرام رو باز می‌کنم بالا و پایین می‌کنم هیچ خبری نیست.یه چند بار بین تلگرام و مقاله سوییچ می‌کنم و آخر سر به این نتیجه می‌رسم که بهتره دوتاشون رو ببندم.دد لاین تحویل پروژه و گزارش کارآموزی روی مخمه و استرس دارم.همین باعث میشه که برای فرار از افکار قاطی پاتی بیشتر بخوابم یا این‌که فیلم رو جایگزین خواب کنم( با همون کارکرد) تا لااقل یه کم از عذاب وجدانم کمتر بشه.

چای زنجبیلی تلخ رو سر می‌کشم و همون‌قدری که سعی می‌کنم به چیزی فکر نکنم همه‌ی دل‌نگرانی‌های گذشته و آینده میاد جلوی چشمم.

+  دلخوشی این روزهام متمم خوانی منظم هست،هرچند که راه طولانی دارم تا خوب خوندن و خوب فهمیدن، در مورد کیفیتش از خودم راضی نیستم حقیقتا.

++ هیچ موقع فکر نمی‌کردم زبان آلمانی برام جذاب باشه،حتی جذاب‌تر از فرانسوی! یادگیری دست و پا شکسته‌ی آلمانی با اپلیکیشن هم یکی از دلخوشی های چند ماه اخیر هست.

روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 92 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 0:52