کاش خیلی چیزها رو نمی فهمیدم...

ساخت وبلاگ

1. لعنتی من چرا باید خیلی اتفاقی توئیتر بی نام و نشون تو رو پیدا می کردم؟

لحن صدات از لابلای اون توئیت فریاد می زد که خودتی.

این حس ششم قوی همیشه برام دردسره بوده تا یه نقطه ی قوت،همیشه باید خودمو بزنم به نفهمی که بقیه نگن عه چجوری فهمیدی،چجوری همچین چیزی به ذهنت رسید و حرفی برای گفتن نداشته باشم.

الان مطمئنم به ته ته ته ذهنت هم نمیرسه کسی این اکانت نامربوط رو بشناسه،اما من لعنتی....

گاهی وقت ها میترسم کسی با خودم هم همچین رفتاری داشته باشه!

یعنی ممکنه یه آشنا وبلاگ منو بخونه؟ :/

2. از این جو خشک و بی روح صنایع 92 متنفرم،واقعا خوشحالم که حدود 3ماه بعد خیلی از این افراد رو دیگه نخواهم دید.

3. چه فکری با خودشون کردن که سه شنبه تا 5 بعدازظهر(اونم به روایتی!) ما باید بریم کلاس؟!

برام دعا کنید که جزغاله برنگردم!

روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 1:31