الکی

1.بعد از 10 ساعت سرکلاس نشستن الان نشستم تو تختم و دارم تردیلا با آیس کافی میخورم،منطقیه نه؟

2.مکالمه ی من و زانوی پای راستم:

-زانوی پای راست عزیزم،لطفا خودت زودتر خوب شو دیگه،2ماهه پدرمو درآوردی!

-سه نقطه ی عزیزم تقصیر خودته دیگه،از بس بی حرکت میشینی خب،هم دهن ما رو سرویس کردی،هم به حول و قوه ی الهی تا چند وقت دیگه زخم بستر میگیری:/

-خیلی بی ادبی:/

3.صبح رفتم دانشگاه،از دور دیدمش،داد زده میگه بدو بیا اینجا آش بخور،راهمو کج کردم رفتم اونور دیدم با چندتا از پسرا نشستن زیر آلاچیق آش شله قلم کار میخورن.میگه هر کی رد میشه ما خفتش میکنیم بیاد آش بخوره.

یعنی عاشقتم دکتر:)))))

4.چه میکنههههه این تجارت کنکور،آخه برای آزمون دستیاری هم کلاس کنکور؟

در ضمن چندتاشون رو دیدم که داشتند در مورد ریتالین و سایر داروهایی که برای بیدار موندن و درس خوندن مصرف میکنند،صحبت می کردند،خدا عاقبتمون رو به خیر کنه :/

5.محسن نامجو گوش نمیدم،تا حالا هم فقط به صورت گذری چندتا از آهنگ هاشو شنیدم.

اما عجیب با این ارتباط برقرار کردم،از اون آهنگ‌های پر و مغزداره.

6.بعضی وقت ها هم حالم از زیادی مثبت بودن و حوصله سربر بودن خودم بهم میخوره،22 ساله یه شرارت ذاتی توی وجودم نهفته است اما هیچ موقع نتونستم بروزش بدم.همیشه آدم آروم و بساز و مودب و کم حاشیه بودم،قیافه ام هم که مثبت به تمام معناست،خسته شدم از این جنگ درونی:/

7.از دلخوشیای الکی هم اینه که اسمت برای یه نفر جدید مخفف بشه.

عجیب این مخفف شده رو دوست دارم از زبون بعضی‌ها بشنوم:)