امروز روز پیرزن ها بود،با دوتایشان هم صحبت شدم.
اولی من را به خاطر این که یک مشت آجیل به پسرک دست فروش دادم تحسین کرد و بعدش شروع کرد به تعریف کردن از کار این بچه ها!
پیرزن فکر می کرد این ها از روی سرگرمی و شکم سیری است که دست فروشی می کنند،کلا انسان خوشحالی بود...
دیدم بحث فایده ای ندارد و شاید تحسین کردنش به فحش کشیده شود،فقط لبخند زدم و سر تکان دادم.
دومی وقتی جزوه دستم دید و فهمید دانشجویم، من را نصیحت کرد که به جای این که درس بخوانم و پسرهای طفلکی مردم(یا بیچاره یا یک چیزی توی همین مایه ها) را که به سن 30سالگی رسیده اند و هنوز ازدواج نکرده اند را از راه به در کنم بروم دنبال خیاطی چیزی.اینجا هم حرفی برای گفتن نداشتم و دیدم پیرزن راست می گوید و چه انسان پستی هستم که طفلکی های مردم را از راه به در می کنم،باز هم لبخند زدم و سر تکان دادم.
پیرزن های نازنینی بودند کلا.
راستی کلاس خیاطی خوب جایی سراغ ندارید؟!
برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 73