روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟

ساخت وبلاگ
دیشب گفتم دختر تو باید فردا رو بترکونی، وگرنه حالا حالاها سرپا نمیشی. امروز از خودم و ارائه‌ام راضی بودم، با این حال که از بس سعی کردم بلند و با صلابت حرف بزنم، آخرش دیگه نفس کم آورده بودم، با این که اونقدر گرم شده بودم که از وقت تعیین شده تجاوز کردم، اما از خودم راضی بودم. استادم ازم راضی بود و برق رضایت رو توی چشماش می‌دیدم. من آخرین نفر بودم و بالاترین نمره رو بهم داد. اینش برام مهم نیست، همون برق رضایت حالم رو خوب کرد.گفته بودم که بهم دستاورد بده، هر چند کوچک... نسکافه‌ی عزیزم با شکلات تلخ 96% رو در حین گوش دادن به آلبوم قمیشی بلعیدم، فردا هم قراره دختر جانمان رو ببینم. بیخیال بقیه‌ی چیزا، با همینا حالم خوبه الان:) روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 15:01

طبق معمول پشت چراغ سر جهان کودک ترافیک بود و اتوبوس میلی متری حرکت می کرد. این خط اتوبوس معمولا خلوته. متوسط سنی مسافراش هم 50 سال هست. یه خانم میانسال روبروم نشسته و داره چرت میزنه. من در اصل نباید از این مسیر میومدم، اما اونقدر توی بی آرتی حواسم پرت بود که ایستگاه مترو رو رد کردم و مجبور شدم ته خط پیاده بشم و سوار این اتوبوس بشم و حالا این ترافیک لعنتی به پستم بخوره. جدیدا حسابی حواس پرت شدم و روزی حداقل 1 وسیله گم می کنم، دیگه صدای بقیه هم دراومده و عاشق صدام میزنن. اتوبوس نیش ترمز میزنه. اون طرف خیابون یه زوج جوون رو میبینم که از ساختمون شرکتی میان بیرون. منتظر تاکسی ایستادند. دختره بلند بلند حرف میزنه و حسابی تکون میخوره و جنب و جوش داره، پسره هم با شدت کمتری بهش واکنش میده. اینقدر حالشون با هم خوبه و صحنه ی قشنگیه که دوست دارم ثبتش کنم، اما هوا تاریکه و دوربین گوشیم یاری نمی کنه. بیخیال میشم و همینجوری نگاهشون می کنم، lara fabian میخونه If I let you love me و پسره یه بوسه میزنه روی پیشونی دختره، اتوبوس گاز میده و حرکت می کنه، کم کم ازشون دور میشم و از تیررس نگاهم کنار میرن، دوباره اتوبوس یه نیش ترمز میزنه، یه مرد میانسال خم شده و داره از بین شمشادهای بلوار، آشغال جمع می کنه. بعد از توقف چند ثانیه ای، اتوبوس از اونم می گذره. خانم روبروییم هنوز سرش داره بالا پایین میشه و چرت می روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 15:01

1. دور میز نشستیم و صدای قهقه‌هامون فضای رستوران رو پر کرده. الف مدام سیگار میکشه، چندین بار گوشیش زنگ میخوره و این بین همراه با ما یا شاید بلندتر قهقهه میزنه. وقتی میاییم بیرون، وقتی تعداد بچه‌ها کم‌تر و کم‌تر میشه، تازه میگه چقد حالش بده. غبطه میخورم بهش. به این که اونقدر هوش هیجانی بالایی داره که میتونه احساساتش رو کنترل کنه و با دپرس شدن تو رستوران، گند نزنه به کل روز ما. 2. وصل نبودن به هیچی هم عالمی داره... این که همه چی رو ول کنی و با خودت روراست باشی. این‌که فاکینگ عذاب وجدان‌های الکی رو بذاری کنار و رها بشی. رهایی هم عالمی داره. آدمِ این روزها شبیه هیچ دوره‌ای از زندگیش نیست. روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 15:01

با عجیب‌ترین، غیر قابل‌ پیش‌بینی‌ترین، رک‌ترین و بی ملاحظه‌ترین آدمی که تا حالا شناختم، قرار کتابخونه گذاشتم.


?what am I doing with myself

+ فکر کنم به بزرگترین چالش ارتباطی زندگیم تبدیل بشه!

روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 15:01

1. همش حس می کنم دارم اشتباه میرم یه جایی رو، وسواس بدی به جونم افتاده. در عین حال که همه چی خوب و معمولی به نظر میرسه اما...  با دو تا میم مشورت کردم، خیالم رو کمی راحت کردند که چیزی این وسط غلط نیست. امیدوارم کار به مشورت با میم سوم نرسه:)) 2. حالم از این همه وابستگی مالی تو این سن و سال بهم میخوره. هر دفعه که یه پیشنهاد کاری رو رد می کنم عذاب وجدان می گیرم. اصلا نمیدونم چی درسته و چی غلط. این شک لعنتی، این مقصد نامعلوم... 3. کسی که وسط زمستون، دلش هوای بهار کنه، باید چیکار کنه؟ روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 15:01

لیست اقلام گم‌شده‌ی هفته‌ی پیش: 1. شارژر ( واقعا تقصیر من نبود، هنوز هم نمیدونم چجوری گم شد:| ) 2. کارت کتابخونه ( دیروز رفتم المثنی گرفتم:( ) رسوای عالم شدم اصلا. امروز توی راهروی دانشکده ایستاده بودیم. یهو کسی رو پشت سرم حس کردم، برگشتم دیدم الف' داره زیپ کوله‌ام رو میبنده و با نگاه عاقل اندر سفیه میگه دوباره میخوای یه چیزیت بیفته گم بشه؟ ( ایموجی که با دست میزنه توی صورتش ) هم اتاقی‌هام هم گفتند اگه یک ماه، چیزی رو گم نکنم برام جایزه می‌گیرند:))) اوضاعیه!!! + اوضاع با الف خوبه توی کتابخونه. حداقل جلوی من یه سری کارها رو انجام نمیده و روی مخ نیست. مثل اون روز که یه دختره اومد گفت ببخشید و یه دستمال از سر میزمون برداشت. هر چند که بعدش گفت می‌خواسته بهش بگه اجازه نیست و به خاطر حضور من این کار رو نکرده! خودش جای امیدواری داره:) اعتراف می‌کنم که تا حالا فقط نقاط ضعف شخصیتیش رو می‌دیدم و خیلی هم برای خودم بولدشون کرده بودم، اما الان خوب و بد رو کنار هم می‌بینم. از طرفی هم متوجه شدم یه سری رفتارهاش غیر ارادی هست و خودش هم راضی نیست از کاراش. بهش گفتم فرصت داره در کنار من این اخلاق‌هاش رو اصلاح کنه:))))))))) ++ بشنویم روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 15:01

امروز از صبح که پاشدم حالم خوب نبود، اومدم کتابخونه. هیچ کدوم از بچه ها نمیان. همین باعث میشه بیشتر و بیشتر برم توی خودم و غرق بشم. هر خط از مباحث امتحان مزخرف فردا رو که میخونم میخوام بالا بیارم. تاریخ رو چک می کنم، بله درست حدس زدم! میرم ناهار، برای خودم سالاد می گیرم تا با جوجه ی مونده ی دیروز بخورم. دارم فکر می کنم عصر هم هات چاکلت بگیرم ببرم اونجایی که چند روز پیش کشف کردیم، بخورم.راستش من نسکافه ی زهرمار خودم رو به همه ی این نوشیدنی ها ترجیح میدم، اما سر صبح که پست فیلوسوفیا رو خوندم نمیدونم چرا یهو هوس کردم. داشتم از رستوران برمی گشتم و خودم رو دلداری میدادم که شب هم تو راه برگشت برای خودم نرگس میخرم که شخصی رو دیدم که قاعدتا الان باید توی کرمانشاه مشغول خدمت سربازی باشه!!! کنار حوض ایستاده بود و داشت با یکی حرف میزد، با بیش ترین شتاب ممکن از اونجا فاصله گرفتم. این چند ماه تنها دلخوشیم از اینجا اومدن این بود که این شخص دیگه اینجا نمیاد، اما حالا:(((( هنوز توی شوک بودم که توی ورودی سالن س رو دیدم، خدایاااا این اینجا چیکار می کرد:((( با حالت مرغ سرکنده خودمو کشوندم تو سالن زیرزمین و به جای این که به ساعات بعد و روزهای بعدتر و حضور اون شخص و .... فکر کنم، سعی کردم مزه ی هات چاکلت و بوی نرگس رو تصور کنم. ?Isn't it ridiculous +حس سربازی که آخرین سنگرش رو از دست داده... روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 15:01

امروز بعد از بحثی که با ع و م داشتیم، با حال خراب و سرگردونی اومدم سالن مطالعه. یه چیزی چند هفته بود ذهنم رو مشغول کرده بود اما نرفته بودم سراغش، یه ذره سرچ کردم و به نتایج وحشتناکی رسیدم. حقیقتا خیلی حالم بده، خیلی... اگه این قانون ...می رو 6ماه پیش می دونستم، خیلی اوضاع میتونست بهتر باشه الان، شاید مسیر زندگیم از این رو به اون رو میشد.... حقیقتا الان احتیاج دارم برم تو محوطه، یکی رو پیدا کنم بگم سیگار نداری؟! + تا حالا شده شدیدا بخوای گریه کنی، اما هرکاری کنی اشکت درنیاد؟ از دیروز اوضاع من اینطوریه... روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 90 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 15:01

چه خوبه که میدونی چه آهنگی برام بفرستی ^_^

بشنویم

+ مرض کار مفید کردن دیگه چیه که افتاده به جونم:-/ 

++ استاد زبانِ جدیدم رو دوست ندارم:((

+++ لعنت به هم اتاقی که خیار دوست نداره، حالا من تا خونه باید دل درد بکشم:'( 

روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 15:01

1. سرمو به شیشه‌ی در مترو چسبوندم، هنذفری توی گوشم هست و صدای آهنگ بلنده. خانم کناریم بهم میزنه، سرمو که برمی‌گردونم، یه دست که از اون عقب دراز شده و یه کیسه شکلات جلوم می‌بینم، امروز پنج‌شنبه است، سریع دوزاریم میفته که برای چیه. میگم ممنون و دوباره سرمو به شیشه‌ی خنک می‌چسبونم. به این فکر می‌کنم که تا یک سال پیش کنار قبر الف روی زمین میشستم و براش قرآن میخوندم. الان حتی دستم نمیره که اون شکلات رو هم بردارم... قطار توی تونل میره جلو و همه جا سیاهه... 2. وقتی میان جلو و میخوان تو برداشتن بارهای چند کیلویی کمکم کنند؛ همراه باشند، به این فکر می‌کنم که من بارهای چند صد کیلویی رو خودم به تنهایی به دوش کشیدم، بی اختیار بهشون لبخند میزنم و رد میشم، آره... Vibrate Life on the lineMy racing heartYour vacant mind روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 66 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 15:01

حدود ساعت 10 خسته و کوفته از راه رسیدم.از صبح دانشگاه و کلاس زبان بودم، گرسنه بودم و اگه قهوه و کیک قبل کلاس زبان نبود، تا حالا از حال رفته بودم. اما همه ی خستگی ها و فکر و خیال ها رو ریختم بیرون و با شوق در رو باز کردم و بلند سلام کردم. همون موقع ورود، گل جدید س، توجهم رو جلب کرد و ذوقم رو نسبت بهش بلند اعلام کردم.در یخچال رو باز کردم و کوبیده ی مزخرف سلف رو آوردم بیرون و از بچه ها تشکر کردم. در همون بین تلگرام رو هم چک کردم. م ساعت 7:30 با استادش قرار داشت! همراه با ایموجی خنده بهش پیام دادم چی شد؟ سالمی؟ 1 دقیقه بعد در اتاق رو زد و وارد شد.حالش نسبت به بعد از ظهر هم داغون تر بود و روی تبخال لبش هم پماد مالیده بود. اومد نشست و شروع به درد و دل کرد، دیگه بریده بود. بقیه ی هم اتاقی هام هم جمع شدند دورمون. حالا 5 تا آدم بودیم با یه سری درد مشترک. توقعات بی حد و حصر و بیجای استادهای بی سواد و سطحی نگر، نگاه بالا به پایینشون، آینده ی مبهم و تیره و تارمون و.... م یک ساعتی موند و رفت، اون بین مامان هم زنگ زده بود که نفهمیده بودم. خودم دوباره زنگ زدم بهش. کوبیده رو گذاشتم روی گاز و رفتم صورتم رو شستم. سعی کردم غذا رو هول هولکی بخورم تا هم مزه اش رو نفهمم و هم زودتر چراغ رو خاموش کنم، چون بچه ها خوابیده بودند و میدونستم به نور حساسند. در همون حین به نون تکست میدم: فکر می کنم هیچ کس هیچ روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1396 ساعت: 18:19

1. دیشب تازه فهمیدم چه غلطی کردم و عمق فاجعه برام روشن شد. متاسفانه هفته‌ای 3 بار به مدت 1 ماه و نیم قراره این وضع تکرار بشه. 2. فکر می‌کردم همه چی جدی تر از این حرفا باشه.یعنی برای من جدی بود. راستش بعد از این همه کلاس زبان مختلف رفتن، قبل از کلاس استرس داشتم. اما بعد فهمیدم خبری نیست و همه چی مثل جاهای دیگه است. توی ذوقم خورد. 3. معلمم ازیناست که قیافه، حرکات، ادا و اطوار و نگاهش منو یاد یه نفر یا چند نفر میندازه، اما متاسفانه یادم نمیاد کی. شاید بعدا فهمیدم. مثل TA احتمالمون که جلسات آخر فهمیدم منو یاد کی مینداخت و دیگه سر کلاسش نرفتم. 4. خسته شدم از این‌که هر شب دارم تعهد میدم. لعنت به این خوابگاه.حس یه مجرم‌ بی‌گناه رو دارم. هر شب تعهد میدم که دیگه دیر نرسم و هر شب هم همون برگه‌ی کوفتی رو دوباره امضا می‌کنم. حس مسخره شدن بهم دست میده. راستش فقط برای این برگه رو امضا می‌کنم چون شرمم میشه از بحث کردن با آقای نگهبان پیر دم در. بیچاره برای یه لقمه نون و کاری که بهش دیکته شده، چرا باید غرغرهای امثال ما رو هم تحمل کنه؟ 5. به مرحله‌ای رسیدم که دلم می‌خواد شب که میرسم، فرد یا افرادی منتظرم باشند. وارد خونه‌ی خودم بشم، خونه‌ای با وسایل خودم، گلدون‌های خودم. نه یه اتاق عاریه‌ای با افرادی که خوبن اما همیشگی نیستند، متعلق به تو نیستند. حقیقتا خسته شدم از این وضع زندگی و چیزی که این مسئله روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 115 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 14:52

1. من که توی دانشگاه قبلی جزو ساده‌ترین دانشجوها بودم، اینجا بین این هم‌کلاسی‌های جدیدم جزو قرتی‌ترین افراد حساب میشم. جدا با این‌که لباس‌های پوشیده‌ای میپوشم اما گاهی اوقات احساس معذب بودن می‌کنم، اینا چرا فکر می‌کنن فقط باید مانتوی مشکی بپوشن؟ من که بیشترین وقتم توی دانشگاه و کتابخونه می‌گذره چرا باید خودم رو از نعمت پوشیدن لباس‌های رنگی و مختلف محروم کنم؟ همون که همیشه مقنعه سرمونه بس نیست؟  + تازه الان دارم فکر می‌کنم که فردا با این موهای قرمز چقدر توی چشم خواهم بود، اما doesn't matter,take it easy :)))) 2. جشن ازدواج دوستت فقط اونجاش که وسط پیست رقص با فحش با عروس حرف میزنی و کلا هر چقدر دوست داری دیوونه بازی درمیاری:D + عروس گفته عروسی دیگه دعوتمون نمی‌کنه، فک کنم تا اون موقع باید بچه‌های خوبی باشیم :))))))) 3. خیلی وقته دیگه توی گروه فامیلی حرف نمی‌زنم، هر از چند گاهی هم که چیزی میگم به غلط کردن راضی میشم، می‌میری این دهن بی صاحاب رو ببندی آخه؟ کاش کلا می‌شد باهاشون قطع رابطه کرد، همه جوره روی مخن! شاید هم من زیادی حساس شدم. روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 108 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 14:52

1. بهم زمان بده، ابهام رو ازم بگیر و بهم دستاورد( achievement) بده، احساس خوشبختی می‌کنم.
2. مرسی از دوست عزیزی که حتی اسمش رو نمی‌دونم اما دیشب بعد از نیومدن اتوبوس، توی سرمای استخوان‌سوز و جای نه چندان امن، تا مترو همراهیم کرد و برام داستان فیلم شبیه موقعیتمون رو تعریف کرد تا سرگرم بشم و کلا بهم امنیت داد. قطعا یکی از خوش‌شانسی‌های زندگیم این هست که توی موقیعت‌های بد با آدم‌های خوبی روبرو میشم.
روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 86 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 23:04

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 79 تاريخ : شنبه 4 آذر 1396 ساعت: 16:56

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 80 تاريخ : شنبه 4 آذر 1396 ساعت: 16:56

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 54 تاريخ : شنبه 4 آذر 1396 ساعت: 16:56

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 83 تاريخ : شنبه 4 آذر 1396 ساعت: 16:56

با این‌که دیروز هر کی بهم می‌رسید و از اوضاعم مطلع میشد، امید به زندگیش یه 10 سالی بالاتر می‌رفت و بهم پیشنهاد خودکشی می‌داد، امروز نه تنها به خودکشی فکر نمی‌کردم خیلی هم خوب بودم، دیشب خیلی کم خوابیدم اما سرحال بودم. امروز حس کردم چقد هم‌کلاسیامو روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 80 تاريخ : شنبه 4 آذر 1396 ساعت: 16:56

چند ماه هست که این مسئله‌ی معنای زندگی، بدجوری ذهنم رو درگیر کرده. خب قطعا ما به دنیا نیومدیم که بخوریم و بخوابیم و تولید مثل کنیم و بعد بمیریم و بشیم جزئی از خاک.( مادی‌ترین نوع تفکر رو در نظر گرفتم.) هر روز از خودم می‌پرسم پس برای چی داری جون می‌ روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟...
ما را در سایت روز اول دانشگاه خود را چگونه گذراندید؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgahneveshthac بازدید : 73 تاريخ : شنبه 4 آذر 1396 ساعت: 16:56